ذكر صفت كشمیر
چون كشمیر از مشاهیر امكنه معموره عالم است و به وضعی غریب واقع شده و جز كسی كه مقصد سفرش همانجا باشد كمتر آنجا میرسد، كیفیت بعضی اوضاعش چنانچه «2» از ثقات معتمد علیه، هم سكان آن سرزمین استكشاف رفته و بعد از تفتیش و تحقیق مقرر گشته، سمت گزارش میپذیرد و مصدّر به ذكر محلش از اقالیم و كمیّت طول و عرضش به وجهی كه از كتب آن صناعت مستفاد میشود «3» و من اللّه التوفیق.
كشمیر ولایتی است قریب حاقّ وسط اقلیم چهارم. چه اول آن اقلیم آنجاست كه عرضش سی و سه درجه باشد و سی و هفت دقیقه وسطش آنجا كه عرض آن سی و شش درجه و بیست و دو دقیقه و آخرش سی و هشت درجه است و پنجاه و چهار دقیقه و عرض كشمیر از خط استوا سی و پنج درجه است و طولش از جزایر سعدا، صد و پنج درجه و عرصه آن ولایت طولانی افتاده و از جمیع جوانب محفوف است به رواسخ جبال. كوه جنوبیش به جانب دهلی و زمین هند واقع است و كوه شمالی بهطرف بدخشان و صوب خراسان و جانب غربیش به صوب مواضعی است كه محل اقامت و یورت اقوام اوغانی میباشد و طرف شرقیش منتهی میشود به مبادی اراضی تبت، و مساحت طول آن عرصه آنچه هموار واقع شده، از حد شرقی تا جانب غربی قریب چهل فرسخ است و عرض از جانب جنوبی تا حد «4» شمالی بیست فرسخ است و در نفس آن دشت هموار- كه در میان كوهسار واقع شده- ده هزار قریه معمور هست، مشحون به چشمههای خوشگوار و
______________________________
(1). ع: همچو روان.
(2). م:- چنانچه.
(3). ع: به نظر درآمده.
(4). ع: جانب.
ص: 977
آب و سبزه بسیار و زبانزده عامه چنان است كه در تمام آن ولایت از كوهستان و هامون صد هزار دیه محل عمارت و زراعت است و از شواهد جودت آبوهوای آن دیار آن است كه حسن منظر و لطف شمایل خوبان آنجا در السنه سخنوران فرس مثل شده، چنانكه گفته باشند «1»:
[رباعی]
شاه همه دلیران كشمیر توییخرمدل آن سپاه كشمیر تویی
آن حور كه روح را سزد كش گویندكاندر كف پای نازكش میر تویی و در كوه و دشتش انواع درختان میوهدار هست و اثمارش بغایت خوب و سازگار، اما چون هوایش میل به سردی دارد و برفهای عظیم میبارد میوههای گرمسیری مثل خرما و نارنج و لیمو و امثال آن در آنجا حاصل نمیشود، لیكن از گرمسیرات نزدیك نقل میكنند، و در وسط آن هامون چنانكه از طرف شرقی و غربی هریك بیست فرسخ است تا به كوه شهری نغز «2» نغر «3» نام هست- كه نشیمن حكّام آن دیار میباشد- و به طریق بغداد نهری عظیم در میان آن جاری است كه مقدار آبش از دجله بغداد میگذرد و عجب آنكه چنان آبی قوی مجموع از یك چشمه برمیخیزد و منبعش هم در آن ولایت است و آن را چشمه ویر «4» گویند و اهالی آنجا بر سر آن نهر قریب سی جسر از كشتی و زنجیر بستهاند و راه گشاده، هفت جسر از آن جمله در شهر نغر «5»- كه مركز ولایت و محل حكّام است- واقع گشته.
و این آب بعد از آنكه از حد كشمیر میگذرد و آن را به حسب مواضع، آب دندانه و آب جمد میخوانند و در بالای مولتان به آب جناوه میپیوندد و هردو از مولتان گذشته، به آب راوه- كه از دیگر طرف مولتان میگذرد- متصل میشوند و بعد از آن آب بیاه به ایشان میرسد و مجموع به قرب اوجه به آب سند میپیوندد و همه را آب سند میگویند و در دامن زمین تته به دریای عمان میریزد.
و از دقایق حكمت الهی آنكه معمار صنع وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ «6» سوری از راسخات جبال پیرامن آن عرصه فسیح المجال كشیده كه
______________________________
(1). ع: اند.
(2). ع: كه آن را.
(3). ع: نغز.
(4). ع: دیر.
(5). ع: نغز.
(6). ق/ 7.
ص: 978
اهالی آن سرزمین به آن سور از شیون تعرض اعادی ایمناند، بیكلفت مرمت و اندیشه آنكه به مرور زمان و آسیب باد و باران خللی به آن راه یابد. چه معظم راههای عام آن ولایت سه طریق است: یكی به صوب خراسان و آن راهی است بغایت دشوار چنانچه نقل احمال و اثقال از آن طریق بر پشت دواب میسّر نمیشود و مردم آنجا به آن كار معوّد شدهاند آن را بر دوش گرفته، به چند روز به جایی میرسانند كه بر چهارپای «1» بار توان كرد، و راهی كه به صوب هندوستان دارد بر همین منوال است، و طریقی كه بر صوب تبت واقع شده، از آن دو راه آسانتر است اما چندروزه راه علف بسیار هست كه طبیعت زهر دارد و سواران را عبور از آن طریق دشوار است كه چهارپایان تلف میشوند.
[شعر]
وقایة اللّه اغنت عن مضاعفةمن الدروع و عن عال من الأطم القصه حضرت صاحبقران شب شنبه بیست و نهم از موضع جبهان نهضت نموده و چهار كروه راه قطع فرموده، كنار آب دندانه مركز رایت نصرت شعار گشت و روز شنبه رایت ظفرنگار به تأیید پروردگار، فولی «2» به اشارت علیّه بسته بودند گذار فرمود و در عبور از آن پل لشكریان پیاده را از ترك و تازیك معاونت و مساعدت به اقصی الغایة ارزانی داشته شد و میر شاه ملك و جلال الاسلام مأمور گشتند كه تمام لشكر را از فول «3» بگذرانند.
گفتار در روان شدن صاحب «4» قران بیهمال به استعجال به صوب مستقرّ سریر سلطنت و جلال
صباح یكشنبه سلخ جمادی الآخر حضرت صاحبقران پیش از لشكر نهضت نموده، به طوف سمرقند ایلغار فرمود و بیست كروه راه به زیر آب دندانه براند و
______________________________
(1). ع: چهارپایان.
(2). الف: پلی؛ ع: پل.
(3). الف: پلی؛ ع: پل.
(4). ع:+ حضرت.
ص: 979
موضع سانبست «1»- كه از توابع كوهجودی است- محل نزول بحر احسان وجود گشت، و روز دوشنبه غره همایون ماه رجب از موضع سانبست «2» به سپهر تیزگرد یعنی سمند عالمنورد برآمد و به طالع سعد روان شد و حوالی قلعه بروجه از فرّ نزول فرخنده غیرت چرخ برین گشت. و در همان روز اول وقت پیشین بعد از ادای نماز باز به مباركی سوار شد و به چول جلالی برآمد و به تعجیل هرچه تمامتر براند، و وقت نماز شام از آن چول بیرون آمده، در كنار مغاكی كه از آب پشهكال بقیهای در آن مانده بود نزول فرمود و از قریه بروجه تا این منزل سی كروه است- و سبب تسمیه این چول به چول جلالی سبق ذكر یافته. و روز سهشنبه دوم ماه وقت چاشت سلطانی، ساحل آب سند از وصول دریای مكرمت و نوال غرق عرق خجالت و انفعال شد و جماعت امرا كه محافظت حدود و نواحی قلعه نغر «3» و بانو و ضبط طرق و مسال آن سرزمین به ایشان مفوّض بود، مثل پیر علی سلدوز و دیگر سرداران برحسب فرموده، بر سر آب سند پولی «4» از سه پایه و خس و كشتی بسته بودند، رایت فتحآیت روان از آن پل عبور نمود و تا نیم روز بر لب آب توقف فرمود، و امیر اللّه داد را بر سر پول «5» باز «6» داشت كه آغرق و لشكریان- كه از عقب میآمدند- بگذراند، و هنگام نماز پیشین به اقامت وظیفه وقت قیام نموده، به سعادت و اقبال سوار «7» شد و ده كروه راه رانده، نزول فرمود. و چهارشنبه سوم ماه از آن موضع روان شد و مرحله بانو به عزّ نزول همایون مشرّف گشت و پیر علی تاز و امیر حسین قوچین و دیگر سرداران كه جهت دفع مفاسد اوغانیان برحسب فرمان در بانو بودند و از مدت هفت ماه باز، شرف ملازمت ساحت گیتیپناه درنیافته، در این مقام چشم سعادت را به سرمه كام «8» روشن گردانیده، لب عبودیت به دولت زمینبوس رسید و به مساعدت توفیق، دیده امیدشان از «9» مشاهده جمال مقصود برخورداری یافت و
______________________________
(1). الف: سانیست؛ سعادتنامه [176]: سانبت؛ ظفرنامه شامی (به نقل از سعادتنامه، 176: شانیت.
(2). الف: سانیست؛ سعادتنامه [176]: سانبت؛ ظفرنامه شامی (به نقل از سعادتنامه، 176: شانیت.
(3). ع: نغز.
(4). الف، ع: پلی.
(5). الف: پل.
(6). الف:- باز.
(7). ع: روان.
(8). الف:- كام.
(9). ع:+ سرمه.
ص: 980
یك تقوز اسب و یكهزار گاو پیش «1» كشیدند. حضرت صاحبقران اسبان را به همان بهادران بخشید و فرمان داد كه گاوان را به صاحبانش رسانند كه از ایشان غارت كرده بودند. و پیر علی و جماعتی كه با او بودند در آنجا توقف نمایند كه تمامی لشكر از آن حدود عبور كنند. و روز پنجشنبه چهارم ماه، موافق اول فروردین جلالی كه روز نوروز بود، به عون اله عازم طرف نغر «2» شد و روز آدینه پنجم ماه قلعه نغر «3» از وصول رایت فیروزی اثر معسكر جنود فتح و ظفر گشت و در این «4» روز نوكر شاهزاده میرانشاه را روانه داشت تا بشارت فتح و فتوحات بیكران و سلامت ریاض دولت و نهال اقبال «5» از اندیشه خزان نقصان، به ممالك آذربیجان رساند.
[نظم]
ز اقبال شاهنشه كامرانخدیو جهانگیر صاحبقران
جهان بود یكسر كران تا كرانپرآوازه فتح هندوستان و هم در آن روز محمود برات خواجه و هندو شاه را به كابل فرستاد كه لشكر آنجا جهت دفع شرّ اوغانیان بیارد و گفته شد كه امیر سلیمان شاه در زمان توجه رایت كشورستان به صوب هندوستان جهت دفع شرّ اوغانیان و رسوخ بنیان امنوامان مسلمانان، قلعه نغر «6» را برحسب فرمان عمارت «7» كرده بود، لیكن در كنار قلعه چشمهای خوشگوار بود و خارج از حصار واقع شده، در این وقت رأی آفتاب اشراق خدیو آفاق كه چشمه انوار صلاح و صواب بود، مقتضی آن شد كه آن چشمه در اندرون حصار باشد و باوجود غلبه اشتیاق به دیدار فرزندان، رعایت مصالح عباد و بلاد بر حصول آرزو و مراد خویش راجح دانسته، در آنجا توقف فرمود. و معلوم نبود كه از عساكر انجمشمار چهمقدار در ظلّ رایت نصرتشعار به آنجا رسیدهاند و معروض رأی انور افتاده بود كه از جمله اسباب اختاخانه چند خروار نعل مانده است، اشارت علیّه به صدور پیوست كه آن نعلها بر آنانی كه ملازم ركاب
______________________________
(1). ع: پیشكش.
(2). ع: نغز.
(3). ع: نغز.
(4). ع: آن.
(5). ع:- اقبال.
(6). ع: نغز.
(7). م: غارت.
ص: 981
ظفرقریناند بخش كنند، مردم را از هوای نعل، نعل طمع بر آتش آرزو تافته شد و هر كس از سران سپاه مجموع نوكران و اتباع خود را كه رسیده بودند و بعضی زیاده بر آن نیز بازخواندند و بعد از آن فرمان قضا جریان نفاذ یافت كه قلعه را اضافتی كنند چنانچه چشمه مذكور داخل حصار باشد و برحسب مفصل قسمت نعل یساق انداخته، و روز شنبه ششم ماه و یكشنبه و دوشنبه تا نماز دیگر به كفایت آن مهم اشتغال رفت، به حدی كه مجموع امرا و اشراف- تا به دیگران چه رسد- به دست خویش برحسب فرموده، خشت میكشیدند و پسینگاه دوشنبه كه آن مهم به اتمام پیوست از نوكران امیرزاده پیر محمد، نصرت قماری را با سیصد كس از قوشون او و سه اغلان جوجینژاد مقدم ایشان یارق «1» اغلان «2» با چهارصد خانه كوچ اوزبك، به محافظت قلعه تعیین فرمود و ضبط قلعه ایریاب «3» و شنوزان را به عمزاده شیخ نور الدین، شیخ حسن سخت كمان نامزد كرد و بهطرف گنبد شیخ مبارك شاه، به مباركی روان شد و در آنجا اتفاق نزول افتاد. و روز سهشنبه نهم ماه از آن منزل كوچ كرده، به راه كرماج روان گشت و در این دره، شیخ احمد خواجه اوغانی به عزّ وصول و حضور در بارگاه عالمپناه فایز شد و لب دولتش از تقبیل دست دریانوال ارتشاف زلال سعادت و سلسال اقبال نمود، لیكن شیخ از اقامت وظایف شیخی- كه در امثال این ولا بسط خوان و خدمت اصناف رسندگان تواند بود- قاصر آمد و به پیشبرد راه و رسم فقر و درویشی موفق نگشت- و طوبی ثم طوبی لأصحاب التوفیق.
[نظم]
برومند باد آن همایون درختكه در سایه او توان برد رخت
كه از سایه آسایش جان دهدكه از میوه آرایش خوان دهد 265 و همان روز وقت نماز دیگر، خانه شیخ عبدل به موضع اسیكا از فرّ قدوم مبارك حضرت صاحبقرانی، نمودار روضه رضوان گشت و این شیخ از مساعدت توفیق، وظیفه خدمت به قدر وسع به تقدیم رسانید و روز چهارشنبه دهم ماه از موضع
______________________________
(1). م: بارق.
(2). الف: اقل.
(3). ع: دیرباب.
ص: 982
اسیكا نهضت فرمود «1» و به دهانه رامك «2» درآمده، نزول فرمود و در آن روز مولانا نعمت را پیش شاهزاده شاهرخ فرستاد كه مژده وصول رایت جهانگشا برساند.
و روز پنجشنبه یازدهم ماه قریه سرخاب محل نزول همایون گشت و چاشت همان روز از آنجا روان گشته هوای كابل از غبار موكب ظفرقرین مشكآگین شد و در آنجا چلپان ملكآغا را با بعضی از لشكریان «3» كه اسبان ایشان بازمانده بود و استران قطار مجموع بگذاشت، و مبشر را بازداشت كه ایشان را سركرده از عقب بیاورد. و به مباركی از آنجا گذشته، شبهنگام به دهنه جوی نو آمد و آن جوی ماهیگیر است كه معمار همتعالی نهمت آن حضرت اجرا فرموده، چنانچه اشارتی به آن كرده شده، و روز جمعه دوازدهم دهنه جوی نو، پای عزیمت به ركاب توجه درآورد و به موضع غریان «4» فرود آمد و فرمان قضا جریان صدور یافت كه در آن سر راه رباطی معتبر از آجر بسازند و چون موكب همایون به سعادت روان شد طاعتگزاران به امتثال امر مبادرت نمودند و برحسب فرموده، به اتمام پیوست. و روز شنبه سیزدهم ماه از عقبه شبرتو و تنگی دره آن گذشته، در فضایی كه از عقبه تا بدانجا قریب دو فرسخ بود نزول فرمود. و آن روز از اصابت عین الكمال در دست و پای مبارك «5» آن سرور آفاق، قرحهای بازدید شد و المی بیقرار پدید آمد. سپهر «6» از آن حادثه سرگردان شد و آفتاب از آن تاب در اضطراب افتاد و آن منزل را كه زمانه در آنجا ناخوشی آغاز نهاده این عارضه دست داد، ناخوشك خواندند. و شبهنگام همان روز از قبة الاسلام هرات نوكر شاهزاده شاهرخ برسید و خبرهای ملایم به مسامع جلال رسانید و چون آن حضرت از شدت وجع تحمل سوار شدن نداشت روز دیگر همانجا توقف فرمود و سوم روز از آنجا روان شدند و در محفّه آسایش جسته استران میكشیدند و چون در محفّه نیز وجع زیادت میشد، بندگان
______________________________
(1). ع: نموده.
(2). ع: آرامك.
(3). ع: لشكر.
(4). الف، ع: غربان.
(5). الف:- مبارك.
(6). ع: پدید آمد، چنانكه مزاج شریف از حدت وجع تحمل سوار شدن نداشت و در محفه، آسایش جسته، استران میكشیدند، سپهر.
ص: 983
خاص دول «1» ساخته محمل عالی را- كه عالمی در او درج بود- به گردن گرفته به راه آب دره میبردند و آن راهی بغایت تنگ است و در اثنای آن عقبهای هست سیاه پیچ «2» نام «3» و از اول دره تا آن عقبه بیست و شش نوبت، و از آن عقبه تا به نهایت دره بیست و دو نوبت از یك «4» آب میباید گذشت. و دوشنبه پانزدهم نوكران حضرات عالیات سرای ملك خانم و تومانآغا و سایر آغایان شاهزادگان از سمرقند برسیدند و بیلاكات به عزّ عرض رسانیدند و اخبار سلامتی فرزندان كامگار و اعزّه رفیعمقدار عرضه داشتند و حضرت صاحبقران از ایشان قتلقتمور نوكر تومانآغا را روانه داشت كه پیلان را از آغرق به تعجیل بیاورد و به واسطه ملالت مزاج همایون خاطر بندگان و دولتخواهان بغایت پریشان بود و روز روشن به چشم صغیر و كبیر تیرهتر از شب روی شسته به قیر مینمود 266 تا آخر روز چهارشنبه هفدهم ماه كه از آب دره عبور افتاد و روح الامین به امر رب العالمین رقیه، «بسم اللّه ارقیك عن كل داء یؤذیك» بر دست و پای آن سرور سپهر تمكین دمید و انوار صبح صحت و سلامت از مطلع وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ «5» بدرخشید و ذات بزرگوار خسرو دیندار- كه سلامتش سبب استقامت جهان و جهانیان بود- از فضل ذو الجلال به حال اعتدال بازآمد. همگنان مراسم شكر و شكرانه به اقامت رسانیدند و روز پنجشنبه از موضع سرآب به محفّه نشسته، بهطرف بقلان توجه فرمود و قریه آخر از شرف نزول فرخنده بر چرخ برین تفاخر نمود و در آنجا آش خورده، به سعادت و اقبال روان شد و به موضع قرابلاق فرود آمد و خواتین امیرزاده پیرمحمد و حرم امیر جهانشاه و امرا و رعایای ولایت بقلان ساوریهای لایق ترتیب كرده، به محل عرض رسانیدند. و روز آدینه نوزدهم ماه، رایت اسلامپناه، وقت چاشت سلطانی به موضع سمنگان رسید، و هم در آن روز كوچ كرده، موضع غزنیك «6» مخیّم نزول همایون گشت و روز شنبه بیستم ماه موضع خلم از وصول موكب جهانگشای مشرّف شد و نیم روز از آنجا روان شده، نیم شب به لب آب جیحون رسیدند.
______________________________
(1). ع: دوال.
(2). ع: یخ.
(3). ع:- نام.
(4). م: تك.
(5). شعراء/ 80.
(6). ع: غزلیك.
ص: 984
گفتار در گذشتن حضرت صاحبقران از جیحون و استسعاد یافتن حضرات و «1» فرزندان به عزّ ملاقات همایون
روز یكشنبه «2» بیست و یكم رجب چاشتگاه «3» صاحبقران دریانوال به كشتی از آب عبور فرمود و در آن مقام دراری سپهر سلطنت و جهانداری امیرزاده الغ بیگ و امیرزاده ابراهیم سلطان و خدر معلّی، بیكیسی سلطان و مخدّرات تتق عظمت و جلالت، سرای ملك خانم و تكل خانم و تومانآغا و سایر شاهزادگان و مجموع اعیان و اكابر و اشراف از سمرقند و اطراف به عزم استقبال پیش آمده، به دولت ملاقات حضرت اعلی استسعاد یافتند و زبان بهجت و فرح، به ادای تهنیت فتح آراسته، دست استبشار به افشاندن نثار برگشادند، چندان جوهر و دینار به رسم نثار ریخته شد كه تمام ریگ جیحون كنار، چون خاك كان، به جوهر و زر آمیخته گشت.
[نظم]
ز بس گوهر و زر كه پاشیده شدشعاع مه و مهر پوشیده شد
تو گفتی كه از چرخ گردنده پاكفروریخت انجم سراسر به خاك و روز یكشنبه و دوشنبه در ترمد توقف نمودند و روز دوشنبه خانزاده علاء الملك- كه صحت انتسابش به دودمان نبوّت و رسالت از وصمت شبهه و ارتیاب مصون و پایه قدرش در رفعت و جلالت از منزلت آفتاب بلند جناب، افزون بود- حضرت صاحبقران گیتیستان را طوی داد و پیشكشهای لایق به موقف عرض رسانید، و روز سهشنبه بیست و سیوم رایت نصرت شعار از ترمد به قشلاق جهانشاه انتقال نمود و روز چهارشنبه بیست و چهارم موضع تركی گرمابه را رتبت سپهر برین بخشید و روز پنجشنبه بیست و پنجم از قهلغه گذشته، آب باریك محل نزول بحر مكرمت و افضال گشت و جمعه بیست و ششم جگدالیك مركز رایت فتحآیت شد و روز شنبه بیست و هفتم ماه «4» موضع قوزی منداق و روز یكشنبه
______________________________
(1). ع:- حضرات و.
(2). م: شنبه.
(3). ع:- چاشتگاه.
(4). ع:- ماه.
ص: 985
موضع دوربیلجین. و در این موضع شاهزاده شاهرخ از هرات رسیده، دیده دولت را از مشاهده طلعت جهانآرای صاحبقران كشورگشای روشن گردانید و مراسم تهنیت و نثار به تقدیم رسانیده، پیشكشها كشید.
[نظم]
چو شهزاده آمد به پیش پدرثنا گفت و افشاند زرّ و گهر
جهانجو كه عالم سراسر گرفتگرامی خود را به بر درگرفت
نوازش نمود و بپرسید حالزمین و زمان شاد از آن اتصال و هم در آن یورت امیرزاده عمر پسر امیرزاده میرانشاه- كه حضرت صاحبقران هنگام توجه هندوستان او را در سمرقند گذاشته بود- به سعادت پایبوس سرافراز گشت و چون در این مدت به اقامت وظایف عدلگستری و رعیتپروری، نیكو قیام نموده بود، ملحوظ نظر عنایت و تربیت شد. و روز دوشنبه از آنجا نهضت نموده، بر لب جویی فرود آمد. روز سهشنبه سلخ ماه، خطه ارموش كش، از وصول موكب ظفرقرین، بهشت آیین شد «1» و از صدق همّت و صفای طویّت به زیارت شیخ شمس الدین كلار و دیگر مشایخ بزرگوار [قدس سرهم «2»] و تفقد مزار پدر نامدار و فرزندان رفیعمقدار مبادرت نمود و نذر و «3» صدقات بسیار به فقرا و محتاجان كرامت فرمود و مدت پانزده شبانهروز، بقعه دلگشای آقسرای، محل استراحت جمشید فرخندهرای بود، مجاری امور دولت و سلطنت بر وفق مراد و مرام.
[مصراع]
«سپهر تابع احكام و روزگار غلام»
و سهشنبه چهاردهم ماه شعبان از شهر كش نهضت فرموده، در كنار آب رودك قبه بارگاه خلافتپناه به اوج مهر و ماه برآمد 267، و روز چهارشنبه پانزدهم، موضع چنار رباط مخیّم نزول همایون شد و پنجشنبه شانزدهم از عقبه آنجا گذشته، در قتلق یورت اتفاق نزول افتاد، و روز آدینه هفدهم از آنجا به تخت قراچه- كه از
______________________________
(1). ع: گشت.
(2). [] فقط در نسخه «م».
(3). ع:- و نذر.
ص: 986
مستحدثات معمار همّت آن حضرت است- نقل فرمود، و روز شنبه هژدهم در باغ قراتوپه، كوشك جهاننمای از فرّ شكوه آن حضرت به حقیقت جهاننمای آمد. و یكشنبه نوزدهم باغ دولتآباد را از میامن مقدم فرخنده، اسم و مسمّی مطابق یكدیگر شد و روز دوشنبه، بیستم ماه چاشتگاه حضرت صاحبقران به ساعتی مبارك و طالعی میمون از آنجا به كوشك باغ دلگشا فرمود و آن عمارت خجسته امارت از نو تمام شده بود و جهت تفأل و تیمّن در آنجا جشنی پادشاهانه ترتیب كرده شد «1» و مجموع خواتین و شاهزادگان و امرا و نویینان حاضر شده، زبان تهنیت به مباركباد برگشادند و به رسم نثار چندان زر «2» و دینار بیفشاندند كه هریك از جوچینان را مبلغی كریمند «3» رسید و هركس از آحاد ملازمان جوهر به من و زر به دامن كشید و روز سهشنبه بیست و یكم شعبان، رایت جهانگشای چون روح گرامی كه به كالبد درآید و مانند سلطان جان كه مملكت بدان را بیاراید به دار الملك سمرقند درآمد.
[بیت]
آن وعده كه تقدیر همی داد وفا شدوان كام كه ایام همی خواست برآمد و زبان «4» حال خجسته مبدأ فرخمآل صاحبقران بیهمال، به فحوای، الْحَمْدُ لِلَّهِ* الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ «5» ستایشگزار شد و بعد از استحمام و تطهیر تام، به زیارت مرقد تابان فرقد قثم بن عباس- رضی اللّه عنهما- فرمود و مجاوران و سایر مستحقّان را به صلات و صدقات بیحصر و حساب نوازش نموده، از آنجا به خانقاه مهد اعلی تومانآغا آمد، و بعد از نماز پیشین، به باغ چنار و نقش جهان تشریف داد و به عیش و عشرت مشغول شد، و از آنجا نشاط حركت فرموده، از فرّ طلعت همایون، نام مجازی حقیقی گردانید. و در این محل از پیلان كه در عقب بودند یكی برسید، و حضرت
______________________________
(1). ع: كردند.
(2). ع: درم.
(3). ع: گرانمند.
(4). ع: و در آن.
(5). فاطر/ 35.
ص: 987
صاحبقران از آنجا به باغ بلند نقل فرمود و پیلان و آغرق كه در عقب بودند برسیدند. اهالی ماوراء النهر كه هرگز پیل ندیده بودند، از مشاهده آن هیكل عظیم و هیأت بدیع متعجب بماندند و بر كمال صنع قادر جلیل آفرینها خواندند «1».
[بیت]
اگر پای پیل است اگر پرّ مورازو یافت هریك ضعیفی و زور و عواطف پادشاه جهانگیر تاجبخش، مجموع شاهزادگان و حضرات و كافه طبقات اكابر و اشراف از اهالی مملكت و اطراف را- علی اختلاف درجاتهم- از نفایس و تنسوقات ممالك هند، ارمغانی ارزانی داشت و هركس را به حسب رتبه از جواهر و طلا و كنیزك و غلام و غیر آن به نصیبی وافر محفوظ و بهرهور گردانید، و سارنگ برادر بزرگ ملو را- كه حاكم مولتان بود- و با دو زنجیر فیل و دیگر تبركات و تنسوقات ممالك هند به اشپره «2» پیش امیرزاده محمد سلطان فرستاد، و سایر امرا كه در آن سرحد بودند مجموع را انواع ارمغانی ارسال نموده، انعام فرمود و سایه رأفت و رحمت بر مفارق عالم و عالمیان گسترانید و شاهزاده جوانبخت، شاهرخ رخصت انصراف یافته، به مستقرّ سریر سلطنت خویش بازگردید- و الحمد للّه رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه محمد و آله «3» اجمعین.
گفتار در بنای مسجد جامع كه حضرت صاحبقران در دار الملك سمرقند احداث فرمود
چون از منطوق آیت كریمه إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ «4» مستفاد میگردد كه عمارت مساجد نتیجه صدق ایمان است «5» به ذات و صفات خالق اكبر و باور داشتن احوال و اوضاع قیامت و روز محشر «6»، حضرت صاحبقران مؤید دادگستر در یورش هندوستان كه به هدم بنیان شرك و طغیان و ویران ساختن
______________________________
(1). ع: خوانند.
(2). ع: با شیره.
(3). ع: و صحبه.
(4). توبه/ 18.
(5). ع:- ایمانست.
(6). ع: محشرست.
ص: 988
آتشكده و بتخانههای بیدینان مشغول بود، نیّت فرمود و «نیة المؤمن خیر من عمله» كه در سمرقند مسجد آدینه بسازد و شرفات آن به قمّه افلاك برافرازد. و چون موكب جهانگشای در كنف حفظ و تأیید خدای نصرتبخش راهنمای به دار السلطنه «1» معاودت فرمود، امر عالی به بنای آن عمارت سپهر فساد نفاذ یافت و به حكم الاحد للبناء، روز یكشنبه چهاردهم ماه مبارك رمضان سنه احدی و ثمان مائة موافق توشقانئیل كه قمر در اسد بود، منصرف از تسدیس آفتاب و متصل به تسدیس زهره، مهندسان صاحبهنر و استادان ماهر دانشور، در ساعتی خجسته و طالعی شایسته، اساس آن را طرح انداختند و عمله و پیشهكاران چابكدست- كه هریك سرآمده كشوری و یگانه مملكتی بودند- دقایق حذاقت و مهارت در تشیید اركان و توطید بنیان آن به ظهور رسانیدند و از سنگتراشان آذربیجان و فارس و هندوستان و دیگر ممالك دویست نفر در نفس مسجد به كار بودند و پانصد كس در كوههای به بریدن سنگ و روان داشتن به شهر ایستادگی مینمودند. و اصناف صنّاع و پیشهوران كه از تمام معموره عالم به پایتخت جمع آمده بودند، هركس در قسم خود غایت جهد مبذول میداشت، و جهت جمع آلات، نود و پنج زنجیر پیل كوهپیكر- كه از كشور هند به سمرقند رسیده بود- همه را به كار درآوردند و سنگهای عظیم بزرگ را به گاوگردون و مردم بسیار میكشیدند و سر كارها بر شاهزادگان و امرا بخش كرده، از كوشش و اجتهاد آنچه در حیّز قدرت و طاقت بشری گنجد، هیچ دقیقه در هیچ باب اهمال نمیرفت. و در خلال این احوال امیرزاده محمد سلطان- كه برحسب فرمان در این مدت به سرحد جته نشسته بود- با معدودی از خواص ملازمان برسید و در خانقاه تومانآغا به شرف بساطبوس استسعاد یافته، رسم نثار و پیشكش به اقامت رسانید، و حضرت صاحبقران شاهزاده را كنار گرفته نوازش فرمود. و آن حضرت از غایت اعتنا و اهتمام كه در اتمام آن شغل دینی داشت، به نفس مبارك به سر عمارت حاضر میشد، بلكه در
______________________________
(1). ع:+ سمرقند.
ص: 989
آن مدت اكثر اوقات به قرب مسجد، به مدرسه خانیم و خانقاه تومانآغا میگذرانید و قضایای دینی و ملكی كه به دادگستری و رعیتپروری تعلق داشتی، همانجا به فیصل میرسانید، تا از میامن التفات همایون، شرفات عالیش چون مصاعد قدر بانی به محاذات ایوان كیوان رسید و صفای صحن دلگشا و طیب هوای روح افزایش خط نسیان بر اوصاف باغ جنان و روضه رضوان كشید.
[بیت]
زهی بلند بنایی كه غرفههای بهشتز رفعتش همه هستند معترف به قصور و چهارصد و هشتاد ستون از سنگ تراشیده، [پرداخته گشت، چنانچه] «1» هریك به طول هفت گز برافراخته شد، و سقف رفیع و فرش بدیعش تمام از تخته سنگهای «2» تراشیده پرداخته گشت، چنانچه ارتفاعش از فرش تا پوشش قریب نه گز است.
[نظم]
ور ز طاق و قبه مقصورهاش جویی نشانهیچ نتوان گفت غیر از كهكشان و آسمان
فرد بودی قبه گر گردون نبودی ثانیشطاق بودی طاق اگر جفتش نبودی كهكشان و در هر ركن از اركان چهارگانهاش مناری سر سوی آسمان كشیده، ندای «انّ آثارنا تدّل علینا» به چهار ركن عالم میرساند و صریر در بزرگش كه از هفت جوش مرتب شده، عباد هفت اقلیم را به دار السلام اسلام میخواند و گرداگرد دیوارش از طرف بیرون و اندرون و گرد طاقها به كتابه سنگ تراشیده زینت یافته و پرتو انوار حروف و كلمات سورة الكهف و دیگر آیات بیّنات قرآنی بر آن تافته، كمال جمال منبر و قبلهگاهش مصدوقه فَلَنُوَلِّیَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها «3» بر نظر بصیرتآگاهان سرّ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ «4» جلوه میدهد.
[مصرع]
«تا دیده توفیق كه آن را بیند» ______________________________
(1). [] فقط در نسخه «م».
(2). ع: تختهها سنگ.
(3). بقره/ 144.
(4). بقره/ 115.
ص: 990
و محراب آهنینش از آه و آنین عذرخواهان وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ «1» روشن، آیینه صورت حال أُولئِكَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا «2» در او چهرهنما و اگر چه آینیه از آه، تاریكی پذیرد و زجل تسبیح مسبحانش، غلغله در حلقه ذاكران مجامع ملكوت انداخته و صدای تقدیس مهلّلانش به صوامع عابدان لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ «3» افتاده، رجای واثق كه آن پادشاه دینپرور صاحبقران را به حكم «من بنی للّه مسجدا و لو كمفحص قتاة بنی اللّه له بیتا فی الجنّة» 269 به هر غرفه از آن قصری در فردوس برین كرامت گردد و به هر خشتی بهشتی و به هر سنگی فرسنگی از ریاض جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ «4» روزی شود و در كثیب مسك كه محل لقای بیچون حضرت آفریدگار است، بر منابر نور، در عین بهجت و سرور جاودان ممتّع باشد. و چون ماه مبارك رمضان كه ایام فرخنده فرجامش را از مسك ختام روایح منایح «للصّائم فرحتان» 268 فایح است و در لیالی عالیقدرش، انوار مصابیح تراویح لامح و لایح بگذشت، و میامن فرایض و سنن صیام و قیام آن خجسته لیالی و ایام به بركات اقامت نوافل و واجبات روز سعید عید مستردف گشت، رأی عالمآرای صاحبقران دریا عطا، در باغ دلگشا پرتو التفات بر بسط بساط مسرّت و انبساط انداخت و طویهای بزرگ و جشنهای خسروانه ترتیب افتاد، و از جمله خدر معلّی رقیه خانیكه طویی كرد كه تا شیره فیروزهفام سپهر به كاسه سیمین ماه و صحن زرین مهر، مزیّن گشته، زهره خنیاگر مثل آن ندیده بود، و پیر تیر صاحب تدبیر را نظیر آن هرگز در ضمیر نگذشته- و صلی اللّه علی سیّد الانام و داعی الخلق إلی دار السلام محمّد و آله الكرام و صحبه العظام و سلّم تسلیما دائما أبدا كثیرا و الحمد للّه ربّ العالمین.
______________________________
(1). ذاریات/ 18.
(2). احقاف/ 16.
(3). تحریم/ 6.
(4). حدید/ 21.
ظفرنامه، ج2، ص: 991